سبحان

سبحان جان تا این لحظه 8 سال و 1 ماه و 4 روز سن دارد

سبحان جونم بزرگ شده

سلام پسر گلم.الان که دارم اینا رو برات می نویسم شما درحال خواب نازی.پسرم این روزا خیلی بزرگ شدی.غیر از شیر مامان حریره بادوم.فرنی.سوپ و موز هم میخوری.مامانی این روزا خیلی خسته شدم.اخه بابایی صبح ها که سرکاره بعدازظهرها میره دنبال تعمیرات خونه جدید.اخر هفته قراره اسباب کشی کنیم.موندم چیکار کنم.اخه تو خیلی دوست داری بغلم باشی و راه برم.

سبحان جون زندگی با تو چقد قشنگه.

ازت مچکرم که پا به این دنیا گذاشتی

خیلی دوست دارم طلااااااااااا


تاریخ : 05 مهر 1395 - 17:30 | توسط : saaide | بازدید : 1966 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

پسر گلم بزرگ شدی و همبازیهات بدنیا اومدن

سلام قندعسل

الان که دارم اینا رو برات مینویسم شما سرتو گذاشتی رو شونه مامانو خوابیدی.پسر گلم پنج شنبه پرهام پسر فریده خانوم و شنبه پریناز دختر افسانه خانوم بدنیا اومدن.اینا همبازیهای ایندت میشن.تو ازهمشون بزرگتری.

سبحان عزیز این روزا خیلی شیرین شدی فدات شم.باید برم پوشکتو عوض کنم.

دوستت دارم تا انتهای ابدیت


تاریخ : 30 اردیبهشت 1395 - 02:50 | توسط : saaide | بازدید : 1919 | موضوع : وبلاگ | یک نظر

روزهای خوب زندگیمون

سلام سبحان عزیزم

الان که دارم اینا رو برات مینویسم شما کنارم خوابیدی و داری شیر میخوری.پسرگلم این روزا خیلی روزای خوبی هستن بالاخره روزای سخت گذشت.شما الان هم خیلی خوب شیر میخوری و داری روز به روز بزرگتر میشی و هم روزای سختی که درگیر بیمارستان بودیم تموم شد.خدایا هزاران مرتبه شکرت.

ببخش که دیر به دیر میام.اخه شمای قندعسل همه وقتمو میگیری گلم.من و تو به خاطر تو خونه مامانجون موندیم که هم یکمی بزرگتر بشی هم بابایی آزمونش رو بده بعد بریم خونمون بروجن .یه چند روزی رفتیم طفلک نتونست هیچی درس بخونه.

سبحان عزیز دوستت دارم تا انتهای ابدیت


تاریخ : 28 فروردین 1395 - 16:50 | توسط : saaide | بازدید : 1915 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

سبحان جونم تولدت مبارک

پسر گلم 5 اسفند رفتیم دکتر که خانوم دکتر بهمون بگه شما کی قراره بدنیا بیایی.من انتظار داشتم بگه 2 یا 3 هفته دیگه.که یهو بهمون گفت شما خیلی عجله داری و داری بدنیا و میایی و حتی ممکنه تا صبح هم طول نکشه.من که کلا شوکه شدم.وقتی به بابایی گفتم اونم شوکه شد و کلی هول کرد.خلاصه شما تا فردا صبح اون روز شکم مامان رو تحمل کردی و صبح روز 6 ام اسفند ساعت 5 رفتیم بیمارستان سعدی.بعد از کلی تلاشای من و شما ساعت 12 و 10 دقیقه شما تشریف فرما شدی.مامانی وقتی بدنیا اومدی شما رو گذاشتن روی سینه من.بعدش خانوم دکتر عراقی شما رو برد به بابایی نشون داد.

بقیه ماجرا از جایی شروع شد که خانوم دکتر اومد به من گفت که چون زود بدنیا اومدی شما رو بردن NICU و وقتی رفتم توی بخش مامایی وضعیتت رو پیگیری کنم.مامانی هیچ وقت اون لحظه رو فراموش نمی کنم.هیچی نتونستم بگم فقط نگاش کردم.اصلا باورم نمی شد.مامانی فرداش از بیمارستان مرخص شدم و شما به خاطر مشکل ریه که برات پیش اومده بود تا روز 10 اسفند بستری بودی.بعدش اومدیم خونه مامانجون نسرین.فرداش مامانجون وجیهه وقتی داشت لباسای شما رو عوض میکرد متوجه زرد شدن رنگ پوستت شد.رفتیم دکتر گفتن به خاطر زردی باز باید بستری بشی.خیلی سخت بود.شما 48 ساعت بیمارستان بستری بودی.بعد باز اومدیم خونه مامانجون.الان که دارم اینا رو برات مینویسم باز دوباره به خاطر زردی حالت خوب نیست.امروز رفتیم دکتر گفتن تا فردا زیر نور باشی اگه حالت خوب نشد باز باید بستری بشی.

سبحان گلم خواهش میکنم زودتر خوب شو.

دوست دارم هزارتا ماچ


تاریخ : 19 اسفند 1394 - 00:54 | توسط : saaide | بازدید : 2143 | موضوع : وبلاگ | یک نظر

اسم گل پسرم سبحان تصویب شده

سلام پسر گلم.امیدوارم توی دل مامانی بهت سخت نگذره.کاشکی این هفته های اخر زودتر بگذره.این روزا تکون خوردنات زیاد شده وخیلی لذت بخشه .همش با خودم فکر میکنم بعدا که بدنیا بیایی دلم برای این تکونا تنگ بشه.با بابایی روی اسم سبحان برای گل پسرم به تفاهم رسیدیم. سبحان جونم برای بابایی خیلی دعا کن.این روزا خیلی سرش شلوغه که هم توی کارش هم درسش موفق باشه همیشه.

سبحان گلم دعا کن برای بدنیا اومدنت خود خانوم دکتر عراقی بالای سرمون باشه.

پسر گلم برای همه مامانایی که منتظر نی نی هاشون هستند دعا کن.

خیلی دوست دارم و ازت مچکرم که اومدی توی دل مامانی


تاریخ : 11 بهمن 1394 - 22:30 | توسط : saaide | بازدید : 1087 | موضوع : وبلاگ | 2 نظر

وسائل گل پسرم

سلام قند عسل جون.امروز من و مامانجون نسرین و اقاجون تخت و کمدت رو اوردیم خونه.بابایی و اقاجون خیلی خسته شدند.دستشون درد نکنه.بقیه وسائلم موند برای دفعه بعد اخه اومدنمون یهویی شد.به نظرم تخت و کمدت خیلی شیک شد.اگه شد عکسشو میذارم.

التماس دعا پسرگلم


تاریخ : 20 دی 1394 - 22:51 | توسط : saaide | بازدید : 1367 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

قند عسلم کاشکی هرچه زودتر عید بشه و تو بیایی بغلمون

سلام پسر گلم.خدا رو هزارمرتبه شکر که تو رو بهمون هدیه داد.پسرم خیلی خوشحالم که هستی ازت ممنونم که اومدی توی دل مامانی.یه چیز خیلی جالب متوجه شدم درمورد حرکت کردنت توی دل مامانی.روزایی که حس و حال خوبی دارم و بیشتر با خدا راز و نیاز میکنم تو هم بیشتر تکون میخوری و مامانی خیلی خوشحال و ذوق زده میشم.

میگم کاشکی زودتر عید بشه بیایی بغلمون.خیلی دلم میخواد ببینم شبیه کی هستی گلم.

گل پسرم برای همه مامانایی که منتظر نی نی هاشون هستن دعا کن.مخصوصا خاله بهار و خاله نارین و خاله زهره

راستی برای اون نی نی هایی هم که تو دل ماماناشون هستن دعا کن صحیح و سالم بیان بغل مامانشون.

دوستت دارم تا همیشه


تاریخ : 07 دی 1394 - 22:40 | توسط : saaide | بازدید : 1639 | موضوع : وبلاگ | 2 نظر

گل پسرجان

سلام پسرگلم دیشب همین موقع ها بود که رفتیم سونوگرافی .آقای دکتر بهم گفت که خدا یه گل پسر بهمون هدیه داده.

اون جا که رفتیم خیلی معطل شدیم با کلی هوا و هوس رفتیم اجازه ندادن بابایی بیاد داخل.عوضش یه سی دی بهمون دادن از کلیه مراحل سونوگرافی داخلش هست.بعدا انشاالله بزرگ که شدی میبینیش.

خدا رو شکر صحیح و سالم بودی.پسر گلم برای همه مامان هایی که منتظر نی نی هستن دعا کن.

دوست دارم هزارتا ماچ


تاریخ : 27 مهر 1394 - 05:53 | توسط : saaide | بازدید : 1171 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

تکون خوردن قند عسل جان

جیگرطلا الان که دارم اینا رو مینویسم داری مامانو قلقلک میدی و خیلی حس خوبیه.اولین باره اینجوری حست میکنم. از خوشحالی دستام دارن میلرزن.چندروزیه یه چیزی مثل ترکیدن حباب حس میکنم ولی الان خیلی قشنگتر داری تکون میخوری.هفته دیگه یکشنبه قراره با بابایی بریم ببینیمت و بفهمیم که خدا چی بهمون هدیه داده یه گل دختر یا گل پسر.

خیلی دوست دارم مامانی.امیدوارم هرچه زودتر عید بشه و تو بیایی بغلمون.برای همه اونایی که منتظر نی نی هاشون هستن دعا کن.

دوست دارم هزارتاماچ


تاریخ : 20 مهر 1394 - 20:45 | توسط : saaide | بازدید : 869 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید